شروع به کار وبلاگ خاله شادیشروع به کار وبلاگ خاله شادی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

❤☆❤کودکانه های خاله شادی❤☆❤

♣فیل کوچک و خرگوش بزرگ♣

1390/12/10 17:57
نویسنده : خاله شادی
1,587 بازدید
اشتراک گذاری

يكي بود يكي نبود، در جنگل هاي هندوستان ، بچه فيلي زندگي مي كرد كه همبازي اش يك خرگوش بسيار بزرگ بود ، آنها دوستان خوبي بودند. يه روز خرگوش به دوستش گفت:

كدوم يكي از ما گنده تريم؟ تو يا من؟ با اين سوال ، فيل كوچولو كه نزديك بود با موزي كه در دهانش بود خفه شود ، با تعجب گفت: شوخي ميكني؟ روي پنجه پاهم راه بري قدت به زانوم نميرسه ، خرگوش ادامه داد: تو اينجوري فكر مي كني! ما يك نفر داور لازم داريم چون من بزرگترم ! موافق نيستي؟ فيل با تعجب گفت: عجب كه اين طور! پس بيا بريم روستا! ببينم آدما چي مي گن! اونا از همه باهوش ترند و بهترين داورند . وقتي به روستا رسيدند چند نفر از روستاييان را ديدند ، همان طور كه اين دو تا دوست عجيب و غريب داشتند قدم مي زدند مردم با خوشان مي گفتند : به اون بچه فيل نگاه كن! به نظرت كوچولو نيست! و بعضي مي گفتند آره ! واقعا! ولي زود بزرگ ميشه ! ناگهان يك نفر چشمش به خرگوش افتاد و داد زد : چه خرگوش گنده اي ! خرگوش سعي مي كرد جلوي فيل راه برود و سينه اش را جلو دهد . مردم روستا با تعجب مي گفتند : به پاهاش نيگا كن با اون گوشاشا! اون بزرگ ترين خرگوشيه كه تا حالا ديديم ! خرگوش كه اين حرف ها را شنيد برگشت و به بچه فيل گفت: خب حالا مي تونيم برگرديم خونه ! معلوم شد كه من گنده ام و تو خيلي كوچيكي! بچه فيل سر سنگينش را بالا انداخت . خلاصه ي كلام بچه فيل مي دانشت كه خرگوش با كمي زرنگي برنده شده به سمت جنگل برگشت و پايش را بلند كرد و همين طور كه جلو مي رفت به خرگوش گفت: قبل از اين كه يك فيل كوچولو، خرگوش بزرگي مثل تو را له كند ، از سر راه من برو كنار !

 

 

قصه ي ما به سر رسيد كلاغه به خونش نرسيد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

نماز عشق14
14 اسفند 90 12:10
سلام به شادی خانم گل دست گلتون درد نکنه وبلاگ خوشگلی درست کردید موفق باشید